سلام آبجی جونم
امیدوارم خوب باشی
از دیروز که افطاری رفتیمروستا
تا الان .
منگم.دلم به قدری گرفته که نمیدونم چکار باید بکنم
یه بغضی تو گلوم هست که نمیدونم چکارش کنم
نساء ؟؟؟ اگه خدایینکرده یه اتفاقی بیوفته برات
چکار کنیم؟؟
شدیدا از دست مادرت عصبا نی م.از دست پدرت عصبانی م
ولی نمیتونم بهشون چیزیبگم
همیشه از همچین روزایی میترسیدم
از تنهایی میترسم
از تنهایی خونه موندن میترسم
دیروز که زنگ زدم جواب ندادی
دلم نگرانت شد
ولی چون داشتیم از خونه میومدیم سمت خونتون ، حواسم پرت شد
وقتی ناهیدو با اون قیافه عصبانی دیدم که تو باعثش بودی ورفته بودی طبقه بالا
انگار یه سطل آب یخ ریختن روی سر من
کل دنیا آوار شد روی سرم
نه اینکه بگم اتفاقی افتاده
نههههه اصلاااااا
ولی دلم شور میزنه
( گاهی وقتا از دلم زده میشم که چرا هر چی میوفته تو دلم به واقعیت تبدیل میشه
اخه دل کارش خون رسوندن به بدن هست یا
اگهخدایی نکرده یه لحظه
فقط یه لحظه
یه اتفاق ناخوشایند بیوفته
تکلیفمون چی میشه
کی میخواد اوضاع رو به حال قبل برگردونه
کی میتونه حال تو رو
حال خانواده رو
حال آینده خودتو
حال منو
حال همه رو خوب کنه
نساء تو همون یه لحظه همه چیخراب میشه
همه زحماتت به هدر میره
نساء من نمیخوام یه تار موی از سرت کم بشه
نساء تو آبجی گمشده منی
بیشتر از اونی که فکرشو بکنی دوستتددارم
لذت داشتن آبجی رو برام به ارمغان آوردی
نمیتونم به همه توضیح یدم تو دلم چه خبره
نمیتونم به تفاوت از کنارت یگذرم
نمیتونم حواسمو بهت ندم
نمیتونم بگم به من چه
نمیتونم نگران نشم
همه عالمم بگن به من ربطی نداره
جلوی همشون می ایستم
چون آبجی منی.
اخه خیلی سخته بردن تو پیش الهه
خیلی سخته زنگ زدن به من که بیا منو ببر
که بیا آبجی تو ببر
به همه گفتم که
همه میدونن که من تو رو دوست دارم
چرا نمیگن تو که انقدر ادعات میشه
بیا اینو ببر
خونه تنها نمونه
اه
عصبی م
عصبی
از دست همه
همه اونایی که باعث میشن تنها بمونی
گور بابای هر چی درس و مشق و دانشگاه هست
سرنوشت آدم مهمه یا درسش
همیشه میگم مراقب خودت و دل مهربونت باش
که ازش سو استفاده نکنن
منظورم همچین روزایی هست
دلم خرابه
کسی نمیتونه ارومم کنه
درباره این سایت